فرنامفرنام، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

فرنام طلا و بلای مامان و بابا

بدون عنوان

روز شنبه ۲۸ فروردین من رفتم  سر کار حتما می پرسی چرا اینقدر زود تنهات گذاشتم آخه عزیز دلم اداره ما برای زایمان ۱۵ روز مرخصی میده و تو چون نزدیک عید دنیا اومدی من شانس آوردم و تونستم بیشتر پیشت بمونم نمی دونی اون روز چه حالی داشتم . همش دلم هواتو می کرد و وقتی تعطیل شدم سریع اومدم خونه اردیبهشت اتفاق خاص و مهمی واسه تو جیگر نیفتاد خرداد بابا ایوب واسه استخدامی آموزش و پرورش شرکت کرد . ۱۵۰ خرداد هم خاله سارا با عمو علیرضا توی حرم عقد کردند و از اونجا رفتیم باغ و تا آخر شب اونجا بودیم چون بابا جون می خواست بره مکه ۱۸ خرداد خاله جون رفتند محضر و اونجا تو اونقدر اذیت کردی که من مجبور شدم همش رات ببرم و چیزی از مراسم نفهمیدم . چند روز...
5 ارديبهشت 1390
1